او یکی از بیشمار نظریهپردازانی است که حوزه عمومی فرهنگی- ادبی را دارای کارکردی اساسی در شکلگیری جامعه مدنی میداند. از سوی دیگر اماکن یا حوزههای عمومی ادبی که از آنها بهعنوان پاتوق یاد میشود، از نخستین مراکز تجمع، بحث و گفتوگو در جامعه ایرانی بهویژه در دورانگذار صد ساله سنت به عصر جدید، بودهاند. به عقیده جامعهشناسان نسل جدید، این اماکن بهگونهای نماد آزادی عمل و گفتار، نقد و طراحی رفتارهای جدید اجتماعی هستند و افرادی که در آنها رفتوآمد دارند، فارغ از مشغلههای روزانه به اعمالی دست میزنند که از روی علاقه شخصی آنها بوده و از الگوی خاص رسمیای تبعیت نمیکند.
تکیهها، نخستین اماکن ادبی
نخستین اماکن ادبی در جامعه ایرانی، تکیههای مذهبی بودند که به آنها پاتوق هم گفته میشد. در اصل اصطلاح پاتوق از همین مکانهای مذهبی بهوجود آمده است.
محمدباقر آصفزاده، نقاش پیشکسوت و پژوهشگر تاریخ هنر درباره شکلگیری پاتوق در ایران میگوید: «پاتوق یا تکیه، مکانی در بازار یا در مرکز یکی از محلات شهر بود که توسط یکی از بزرگان که به او توقی میگفتند ایجاد میشد».
وی با بیان اینکه «توق» تیغه فلزی شکستهای، شبیه تیغه سرنیزه یا قداره بود که مردم آن را منسوب به شهدای کربلا میدانستند و کرامات بسیاری برای آن قائل بودند، میافزاید: «در این پاتوقها شاعراننامی، مداحان مشهور و داستانسرایان کارآزموده دعوت میشدند و اشعاری در نعت و وصف پیامبر(ص) و ائمهاطهار(ع) میسرودند».
آصفزاده همچنین میگوید: «در این مجالس، نقالان و داستانسرایان هم با خواندن شعرهای حماسی از شاهنامه، غرور ملی مردم را تهییج میکردند و دلیریهای پهلوانان و جنگجویان ایرانی را شرح میدادند؛ بهگونهای این داستانسراییها توصیف مجالس بزم و رزم شهریاران نامی ایران و شرح میهنپرستی، جوانمردی و آزادگی آنها نیز بود».
این پژوهشگر تاریخ هنر، برگزاری جلسههای مشاعره و شعرخوانی را از دیگر برنامههای تکیههای مذهبی یا پاتوقها خوانده و میگوید: «در این شبها که برنامههای ادبی شعر و سخنوری در پاتوقها رواج داشت، آنقدر تماشاگر و شنونده به این محلها میآمدند که برقراری نظم مکان، به دشواری صورت میگرفت؛ از مهمترین تکیههایی که این برنامهها در آنها برقرار میشد، تکیه دولت، تکیه جوانشیر و تکیه افشار در تهران بود».
پاتوق، نام اصلی اماکن ادبی
امروزه اماکن ادبی در ایران شکل و ویژگیهای متمایزی نسبت به سایر کشورهای دنیا دارند. در کشور ما این اماکن بیشتر شامل انجمنهای ادبی شعر و داستان، کارگاههای آموزشی، فرهنگسراها و محفلهای دانشجویی است. در این میان شکلگیری این اماکن، مترادف با شکلگیری پاتوقهای ادبی بوده و هست، بهگونهای که نخستین تصویری که از یک مکان ادبی به ذهن مخاطب متبادر میشود همان پاتوقها و دورههای ادبی است که فارغ از هرگونه نامگذاری به شکل خودجوش و اغلب در کافهتریاها و خانههای شخصی شاعران و نویسندگان تشکیل میشود. بنابراین بررسی اماکن ادبی در ایران مستلزم شناخت از مفهوم و کارکرد پاتوق است.
تقی آزادارمکی، جامعهشناس و استاد دانشگاه با بیان اینکه در معادلسازی واژه پاتوق، امکان دارد از دو اصطلاح «اجتماع» و «محفل» نیز استفاده شود، میگوید: «در این موضوع بهنظر میرسد استفاده از محفل بیشتر از اجتماع کاربرد داشته باشد چون اجتماع از نظر فرهنگ علوم اجتماعی تعاریف خاصی دارد که ازجمله آنها حضور افراد با روابط منحصربهفرد چهره به چهره در یک مکان خاص است اما پاتوق الزاما اینگونه تشکیل نمیشود».
وی تصریح میکند: «در ادبیات مشروطه واژه انجمن بهطور دقیق معادل پاتوق درنظر گرفته میشد و بسیاری از روزنامهنگاران بهویژه روزنامهنگاران منتقد به وضعیت آن زمان و حتی فعالان دوره مشروطه، این انجمنها را محل گردهمایی، گپ زدن و نقد شرایط میدانستند».
نویسنده کتاب «پاتوق و مدرنیته ایرانی» با بیان اینکه در تشکیل اینگونه محافل بدون شک آگاهی و اراده انسانی دخیل است، در تعریف پاتوق میگوید: «پاتوق یا محفل از نظر جامعهشناسی به محل اجتماع عدهای از افراد، منتقدان، ادیبان و روشنفکران گفته میشود که بدون وجود آییننامه، قواعد و قوانین در حوزه مورد علاقه خود مشغول به فعالیت میشوند و در بیشتر مواقع وضعیت روانی و فکری اعضای آن از شفافیت کامل برخوردار نیست».
آزادارمکی با بیان اینکه پاتوق و پاتوقگرایی در ایران از دوره قاجاریه به این سو دچار تحولات عدیدهای شده است، پاتوقهای معاصر در دوره بعد از انقلاب اسلامی را به سه دسته تقسیم کرده و میافزاید: «دسته اول پاتوقهای مذهبی هستند که اگر چه از دوران قدیم بهویژه در دوره پهلوی دوم هم وجود داشتند و کارکرد اصلیشان نقد حکومت بود اما در دوره بعد از انقلاب اسلامی ساماندهی شدند و جهتگیری پیدا کردند و در بسیاری مواقع اعضای این پاتوقها توانستهاند تشکیلات مذهبی، سیاسی و فرهنگی مستقلی ایجاد کنند و از آن طریق وارد مناسبات جامعه شوند».
وی دسته دوم را پاتوقهای فرهنگی- اجتماعی نامگذاری کرده و معتقد است: «فضای مطبوعات، بهویژه روزنامهها اصلیترین فضای شکلگیری پاتوقها بهویژه تا اواسط دهه80 و یکی از عمده مراکز بحث و گفتوگو خارج از دانشگاه بودهاند. این پاتوقها که هنوز برخی از آنها وجود دارند، محل گفتوگوی جدی میان علاقهمندان به مباحث اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و ادبی هستند».
این استاد دانشگاه پاتوقهای اجتماعی- فرهنگی را که به تناسب توسعه فضای شهری بهویژه در تهران شکل گرفتهاند، دسته سوم تقسیمبندی پاتوقها خوانده و تصریح میکند: «کافیشاپها یکی از شایعترین اماکن و محافل جوانان در شهرهای بزرگ بهویژه در تهران هستند و بیشتر در کنار برجهای بلند، خیابانهای شلوغ، مجموعههای فروشگاهی و حاشیه مراکز فرهنگی و هنری پدید آمدهاند».
آزادارمکی معتقد است: «افراد حاضر در کافیشاپها اغلب افراد رها شده از شکل زندگی رسمی هستند که با علائق و تمایلات متفاوت در این مکانها جمع شده و بیشتر به نقد وضعیت موجود میپردازند. در حوزه ادبیات نیز کارکرد پاتوقهای شکل گرفته در کافیشاپها با نیم نگاهی به وضعیت پیرامونی، همان شیوه نقد وضعیت موجود است».
ادبیات در کافهها
با اینکه کافه نشینی شاعران و نویسندگان در دوره حاضر دیگر آن رواج دهههای گذشته را ندارد اما همچنان کافههای مشهور تهران محل نشست و برخاست شاعران و نویسندگان بسیاری هستند که یا با اعلان قبلی و یا بهطور تصادفی گردهم آمده و با یکدیگر در مورد داستان، شعر، نمایشنامه و دیگر حوزههای فرهنگ و هنر بحث و گفتوگو میکنند. کافهها از دهه30شمسی و با ساخته شدن قنادیها و هتلهای مدرن در خیابانهایی از تهران قدیم شکل گرفتند و تقریبا به موازات بهوجود آمدن کافهها، کافهنشینی هنرمندان، شاعران و نویسندگان هم آغاز شد.
هوشنگ میمنت، نویسنده و پژوهشگر ادبیات در اینباره میگوید: «امروزه کافهنشینی کم و بیش منسوخ شده از یکسو افراد تازه وارد به عرصه هنر و ادبیات این رسم را دوست ندارند و از سوی دیگر اوضاع زمانه دگرگون شده است».
وی میافزاید: «از ابتدای دهه70 قدیمیهای ادبیات کمکم یکدیگر را پیدا کردند و بعضی از شاعران و نویسندگان نسل جدید هم، قدیمیها را یافتند و به این شکل دور هم جمعشدنها در کافهها دوباره شکل گرفت». میمنت درباره ورود جوانان به کافههای شهری و فعالیت آنها در حوزه ادبیات در این مکانها نیز میگوید: «متأسفانه بسیاری از این جوانان با مطالعه و کتاب خواندن میانهای ندارند و کتابها و مجلات و در اصل هر آنچه متعلق به نسل پیشتر است حوصلهشان را سر میبرد».
این پژوهشگر حوزه ادبیات میافزاید: «آنها میخواهند از صفر شروع کنند و همهچیزشان از همین نقطه آغاز میشود؛ جوانانی که گذشته را وانهادهاند و حلقه ارتباطشان با گذشته هنر و ادبیات همچندان محکم نیست. آنها شعر میگویند اما خیلیهاشان فقط نام چند شاعر مطرح را میدانند و کمتر داستان و نمایشنامه مینویسند. اما در هر صورت این جوانان فصل دیگری را در تاریخ ادبیات ایران رقم میزنند که چندان ماندگار نیست و بیشتر تفنن است».